سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه

آهنگم بهترین آهنگ سال هستش

البته به نظر من و به نظر خیــــــلیا؛

ربطی به پستم نداشت اما خواستم

قبل تولد 18سالگیم(2مهر) با این

آهنگ حرف دلمو بگم مخصوصا تو

این روز که22 شهریوره ... تبسم

 

به یادت بیار سکوت و بی کسیمو یادت بیار
این بغضِ لعنتی مو یادت بیار
این گریه زاری هامو یادت بیار
یادت میاد ؟ می گفتی آسمون اگه زمین بیاد
همیشه عشقمی دوست دارم زیاد
هنوز از این دروغ تو خوشم میاد
می بخشمت به اون کسی که میپرستی میدمت
میرم با اینکه مهربون ندیدمت
با اینکه می کشه منو ندیدنت
می بخشمت تو رو با بغض و گریه ساده می کنم
تو یادگاری هات خلاصه می کنم
می رم که با خیالت عاشقی کنم

 

"سامان جلیلی _ حرف دلم _آلبوم پرتگاه"

گریه ی مرد

سلام؛خداروشکر یه فرصت دیگه شد واسه حرف زدن و قورت ندادن حرفا... خدارو هزار مرتبه شکر شرمنده نشدم و از فیزیک هسته ای محقق اردبیل قبول شدم اما نمیخوام برم شاید خیلیا آرزوی دانشگاه محقق رو داشته باشن اما من نمیرم چون آینده ی من تو این شهر نیس برام مهم نیس تو شهر دیگه ای چه زجرایی بکشم تو تنهایی؛مهم اینه بخاطر پیشرفت و موفقیت همه چیزم رو قربانی کنم؛ دیشب یکی از بهترین شبای عمرم بود که خوشبختانه از مهندسی هسته ای دانشگاه علوم و تحقیقات تهران وااااایوااااایقبول شدم شاید در نگاه اول رشته های فیزیک هسته ای و مهندسی هسته ای یکی به نظر برسن اما فیزیکش یکم سطحش پایین تره و باید تا دکترا بری تا استاد دانشگاه شی همین؛اما مهندسی گرایش پیدا میکنه به انرژی هسته ای و راکتور هسته ای که این رشته تنها تو5 دانشگاه ایران هستش :دانشگاه:شریف،شهید بهشتی تهران،دانشگاه تهران،دانشگاه شیراز،علوم و تحقیقات تهراندوست داشتن که من از همین آخریه قبول شدم یعنی آرزوی هر داوطلب کنکوری ریاضی فیزیک؛ این رشته همون رشته معروفه هستش که معدود افراد میتونه بخونتش همون دانشمندایی هم که ترور شدن همین رشته بودن...(خدا به خیر کنه...) خلاصه اینکه عرض کنم خدمتتون:کور شود هر آنکه نتواند دید... واقعا بخودم افتخار میکنم بعد یه سال جون کندن از بزرگترین و مجهز ترین دانشگاه ایران قبول شدم به یاری بزرگان و رفقا:سرگرد فلانی و 3تا دکتر عزیز که واقعا حق به گردنم دارن تا عمر دارم؛فقط به سرگرد و سروان عزیز(رفقای صمیمی بابام) قول شرف دادم در مورد یه سری مسائل که خودمو کنترل کنم که کمی تا قسمتی هم مربوط میشه به قلمم و این وب چون واقعا رشته م بازی با دم شیر هستش!!!!!!خیلی خنده‌دار و دقیقا تو دهن اژدها رفتم مهمونی...!!!پوزخندپوزخند


بازی با دم شیر

 

بالاخره قربانی کردن هام تموم شد قربانی کردنه دلم،غرورم،عشقم،دلخوشیام همه و همه تموم شد یه بی دلخوشیه تمام عیار... اما این حرف به این معنا نیس که افسرده ام نه اتفاقا قرص و محکم واسه موفقیت میجنگم حتی تو بزرگترین و سخت ترین شهر ایران واسه منه شهرستانی...گیج شدمنکته بین میجنگم واسه هدفم و آرزوهام و له کردنه خیلیا؛ مهم اینه یه سری افراد له تر و له تر بشن تا عظمت خدارو بیشتر درک کنن تا عظمت آیه های آل عمران رو بیشتر درک کنن آیه هایی که به خداوندیه خدا قسم خوردن هیچ نامردی و بی شرفی بی پاسخ نمیمونه؛ولی من باید به راهم ادامه بدم تنها،با دل سنگ،با غرور، بی عشق،بی دلخوشی،باید ادامه بدم؛گرگ تر شم بی دل تر شم تا بالاتر برم محاله کسی رو به حریم خصوصیم تو دانشگاه راه بدم چه دختر چه پسر چون یه غد شدم نگو و نپرس ؛با همه خاطراتم میرم،با همه ی گریه هام خنده هام میرم ؛میرم تا از نو ساخته شم برگردم... برامم هیشکی و هیچی مهم نیس فقط و فقط هدف قبلا گفتم بازم میگم: فعلا هدف مهمه ولی وقتش میرسه زندگینامه ی بعــــضیا رو پاره کنم... (از همین الانم یه 70میلیون تومن دارم جمع و جور میکنم واسه این جمله ی آخریخیلی خنده‌دار)

اینم یه سری عکس ها از دانشگاه علوم و تحقیقات تهران که تله کابین و هتل و کافی شاپ و اتوبوس خط واحد و بیمارستان و مسجدش(3طبقه) داخل دانشگاهش منو کشته...!پوزخندپوزخند

یکی از دانشکده های دانشگاه    مسجد دانشگاه

یکی از دانشکده های دانشگاه

*سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد
سپس پلیدکارى و پرهیزگارى‏اش را به آن الهام کرد
که هر کس آن را پاک گردانید قطعا رستگار شد
و هر که آلوده‏اش ساخت قطعا درباخت
شمس آیه 7-10*

 

خدایا یاریم کن پاک برم و پاک برگردمتبسم

 

 و حرف آخر:

داداشی من به جایی میرسم که واسه

دیدنم باید سر و دست بشکونی...! "ش.ن"


نوشته شده در شنبه 93/6/22ساعت 11:44 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |


Design By : Pichak